هوالمحبوب جوانمرد گفت:خدایا!راههای رسیدن به تو بسیار است ، اما از هر راهی که می روم شلوغ است و پرهیایو. من راهی خلوت می خواهم ،راهی که هیچ کس در آن نباشد . راهی که فقط تو باشی و فقط من. خدا گفت : دو راه است که به ندرت کسی از آن می گذرد ، یکی راه اندوه ،اندوهی تلخ و اندوهی سخت و اندوهی سنگین. و دیگری راه شادی ، شادی شیرین و شادی سخت و شادی سنگین . کمتر کسی است که تلخی محض و شیرینی ناب را تاب بیاورد. زیرا که هردو سختند و هر دو سنگین ، تو کدام را می پسندی؟ جوانمرد گفت من تلخی اندوه را می خواهم . خدا قطره ای اندوه به او داد و این گام نخستین راه شد . جوانمرد گفت: بازهم. و باز قطره ای و باز قطره ای و باز. ونوشید و نوشید و نوشید. آن سان که دریا شد ، دریای اندوه . *** خدا گفت: دریای اندوه شدی ، ای جوانمرد ، اما این دریا مهیب است . ماهیان خرد را توان آن نیست تا در آن شنا کنند. نهنگی باید تا در دریای تو غوطه بخورد. *** هزار سال گذشته است، اما دریای اندوه جوانمرد ، همچنان بی نهنگ است. (جوانمرد نام دیگر تو/ عرفان نظرآهاری)
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |